بعد از نهم آذر

ساخت وبلاگ
فکر کردم که اگر شش ماه بیشتر زنده نباشم میخوام چطوری زندگی کنم . 

نهم خرداد بود که این تصمیم رو گرفتم و الان درست شش ماه و دو روز گذشته 

 

خب توی این شش ماه خیلی اتفاق ها افتاد 

من الان دیگه مثل قبل نیستم 

یاد گرفتم که آدما همیشه فقط زمانی که از یه نفر متنفر باشن رهاش نمیکنن.....گاهی باید با وجود علاقه خیلی زیاد یه نفر رو رها کنی 

و هر وقت به این نقطه برسی یعنی خیلی رشد کردی 

 

الان دیگه من دختری شدم که دوستهای خیلی زیادی داره 

هر وقت اراده کنه میتونه با یکی بره بیرون 

 الان دیگه خیلی از چیزهایی که روزی براش صرفا یه آرزو بودن دیگه آرزو نیستن 

اون آرزوها یا تبدیل شدن به خاطره و یا تبدیل شدن به هدفی که میخوام بهش برسم. 

 

الان دیگه وقتی از کسی ناراحت میشم بهش میگم 

قبلا فکر میکردم نگفتن ناراحتی ها و دلهره ها یه جور قدرته ولی الان فکر میکنم حماقته و رفته رفته دوستی ها رو از بین میبره 

 

قبلا ناخوداگاه تنبلی میکردم و هزار تا توجیه براش داشتم ...اما الان آگاهم که چه زمانی باید به خودم ایست بدم و بلند شم وبرم سمت کارم

 

قبلا ترس داشتم ....از تجربه های جدید و از آدم های جدید و مکان های جدید 

 

کی فکرشو میکرد که من همون آدم قبلی هستم 

آدمی که میره جلو تا ارتباط بسازه .... آدمی که راحت حرف میزنه ...... و آدمی که میتونه تنهایی بره جاهای تاریخی و ساعت ها متوجه گذر زمان نشه.....

آنقدر جاهای مختلف تهران رو گشتم که حس میکنم دیگه غریبه نیستم ! 

 

الان دیگه دوست دارم جاهای بزرگتر برم و کارهای بزرگتر انجام بدم. 

 

الان دیگه مثل یه انسان معمولی رفتار میکنم. اگر گرسنه باشم غذا میخورم و اگر تشنه باشم آب میخورم. 

 

یاد گرفتم که آدم اول از همه باید با خودش رفتار خوبی داشته باشه و به خودش احترام بذاره و غیر از این هیچ راهی نیست. 

 

الان دیگه خودم رو باور دارم ....

 

 

هنوزم با تو نشستن به همه دنيا ميارزه...
ما را در سایت هنوزم با تو نشستن به همه دنيا ميارزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufarlovelyo بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 6:44